رژیمصهیونیستی بعد از جنایتهای بیشمار درمنطقه، آخرین برگ از خوی درندگی و تجاوزگری خود را نشان داد و با حمایت امریکا به خاک جمهوری اسلامی ایران حمله کرد. این رژیم بر اساس دریافت دادههای متوهمانه خود و برآوردهایی که انجام داده بود، اهدافی را برای خود ترسیم و دنبال کرد.
در این یادداشت تلاش میکنیم با توجه به شرایط صهیونیستها بررسی کنیم که آیا رژیم منحوس صهیونی برآورد درستی از تجاوزگری نتایج آن داشت و درنهایت توانست به اهداف خود برسد؟!
رژیم اشغالگر قدس بر اساس اطلاعات داده شده از امریکاییها، منافقین و بعضی گروههای اپوزیسیون، با این تصور، اقدام به حمله به ایران اسلامی کرد:
۱- اولین تصور سیاستگذاران و راهبردنویسان صهیونیستها این بود که جمهوری اسلامی ایران بازوان منطقهای خود را از دست داده و در بیرون از مرزهای خود، از حمایتی برخوردار نیست و مقاومت در منطقه شکست خورده و از ظرفیت عملیاتی برخوردار نیست.
۲- در سطح داخلی، جمهوری اسلامی ایران به دلیل تحریمها و مشکلات داخلی، فاقد سرمایه اجتماعی کافی برای یک دفاع همهجانبه است و مردم به دلیل مشکلات اقتصادی ناراضی هستند و به این خاطر آماده اعتراضات اجتماعی هستند و از نظام در صورت بروز جنگ حمایت نمیکنند.
۳- مردم ایران سالهاست ازجنگ فاصله گرفتهاند و تحت تأثیر عملیات روانی و جنگ نرم، روحیه شجاعت خود را از دست دادهاند و آمادگی برای حمایت و حضور درجنگ را ندارند. نگاهی به تبلیغات رسانهای و پیامهایی که نتانیاهو خطاب به مردم ایران از طریق رسانهها ارسال میکرد، نشان میدهد که روی این موضوع حساب باز کرده بود.
۴- نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران طی یک سال اخیر به علت شرایط حاکم بر جبهه مقاومت، روحیه خود را از دست داده و از لحاظ فرهنگ دفاعی دچار فرسایش شدهاند.
۵- نبردهای دور و نزدیک و غیر مستقیم رژیم صهیونی با ایران و برخورد محتاطانه طرفین باعث شده بود مسئولان ایرانی در محاسبات خود از اراده لازم برای مبارزه تمام عیار برخوردار نباشند و سلاح لازم را برای یک جنگ نوین تدارک ندهند، چراکه اصولاً باور یک جنگ تمام عیار را متصور نبودند و نکات دیگری که میتوان به موارد ذکر شده اضافه کرد.
موارد اشاره شده این تصور را نزد صهیونیستها ایجاد کرد که ایران به اندازهای ضعیف شده که شکست دادن و تسلیم کردن آن کار دشواری نیست، بنابراین شرکای غربی، به ویژه حامی همیشگی خود امریکا را متقاعد کردند که با یک حمله برقآسا میتوانند ایران را وادار به تسلیم کنند.
در این خصوص بار روانی و توجیه افکار بینالمللی بر عهده امریکاییها بود. آنها با حضور در مذاکرات، روند آن را طوری پیش بردند که عملاً امکان هیچ توافقی به وجود نیاید و با تبلیغات گسترده خود، ایران را عامل شکست مذاکرات معرفی کنند.
تحلیلگران صهیونیست و وابستگان آنها طبق معمول در شناخت ملت ایران دچار اشتباه راهبردی شدند، چراکه بر اساس سناریوهای خود گمان میکردند با هدف قرار دادن چند نقطه از ایران و با استفاده از جاسوسان، میتوانند یک جریان اعتراضی را در ایران به راه بیندازند و باعث شوند مردم به خیابانها بریزند و به این طریق میتوانند باعث سقوط نظام شوند، برای این منظور ابتدا فرماندهان نیروهای مسلح و دانشمندان هستهای ما را ترور کردند.
آنها نسبت به فرهنگ ملی و دفاعی ایران و ایرانیان آگاهی لازم را نداشتند و نمیتوانستند برآورد درست داشته باشند که اتحاد و انسجام ملت ایران در برابر دشمن خارجی یک موضوع جدا از دیدگاهها و اختلافات جناحی و سیاسی است.
درواقع آنچه محاسبات آنها را نقش بر آب کرد، حمایت مردم از نظام و نیروهای مسلح بود که قدردانی رهبر معظم انقلاب نیز گویای حرکت درست ملت ایران است. آنها نمیدانستند که مقاومت یک مرز نیست بلکه یک تفکر است که در جان و دل مردم ایران ریشه دوانده است. صهیونیستها گمان میکردند مقاومت صدمه خورده است، حال آنکه هنوز زنده، پویا و به عنوان یک فرهنگ و سرمایه بزرگ نه تنها در منطقه که در جهان رشد کرده است و در روزهای آینده ظرفیت خود را نشان خواهد داد.
ایران کشوری است با سابقه تمدنی هزاران ساله که روزهای سختتر از این را دیده و قدرت تابآوری و بازیابی خود را نشان داده است.
مردم ایران در روزهای سخت درکنار هم قرار میگیرند و وحدت پیدا میکنند و اینک انسجام ملی و سرمایه اجتماعی پدید آمده در این حادثه یکی از برگهای برنده این جنگ است که روز به روز تعیینکنندهتر میشود، حال آنکه ساکنان اشغالگر، روز به روز در حال ناامید شدن و فرو پاشیدن هستند.
ملت ایران، ملت جنگ دیده و شجاع است و از جنگ واهمهای ندارد و هنوز با اشتیاق تمام با یاد رشادتهای سلحشوران خود در هشت سال دفاع مقدس زندگی میکند و اگر هم صدمهای در این سالها خورده، قدرت بازیابی هویتی قوی دارد و شجاعت و روحیه مبارزهطلبی در ایران یک سنت فرهنگی و هویتی دینی - ملی است و کافی است با محرکی آن را بیدار کرد و رژیمصهیونیستی و امریکا با حمله به خاک ایران عزیز، این هویت مبارزهجویی و همبستگی در دفاع از میهن را در آنها زنده کردند.
از سوی دیگر تهدیدات مداوم دشمنان، به نیروهای مسلح زندگی در بحران را آموخته است، بنابراین از یک ساختار محکم با فرماندهی خردمند و هوشیار قادرند به سرعت توان عملیاتی خود را بازیابی و دست به عملیات متقابل بزنند.
فرماندهی در ایران، یک فرماندهی معنوی و دارای قدرت نفوذ دینی و ملی است که همه با جان، رهبری آن را میپذیرند و هنگام خطر سلایق شخصی را کنار میگذارند.
باید دانست که ساختار معنوی قوی و مستحکم نیروهای مسلح و جامعه علمی کشور به خوبی خسارتها را جبران و نفرات لازم را که از قبل تربیت شدهاند، جایگزین میکند و ابتکارات علمی در ایران خارج از تصور آنهاست که بیتردید در آینده معادلات را تغییر خواهد داد.
با یک محاسبه ساده به راحتی میتوان فهمید که دشمنان ظرفیتها و قابلیتهای متنوع جمهوری اسلامی ایران را مورد مطالعه و شناخت قرار ندادهاند و روند جنگ مسیری جز پشیمانی برای دشمن صهیونیست و حامیان آنها رقم نخواهد زد.
آنها به خصوص یک محاسبه بچگانه و بسیار دور از واقعیت از تفکر و اندیشه مردم ایران داشتند، چراکه به علت نداشتن ریشه و هویت تاریخی، درک درستی از هویت و نقش آن در حفظ انسجام ملی در شرایط تهدید ندارند.
ایران اگر امروز عنوان قدیمیترین دولت- ملت تاریخ را با خود یدک میکشد، حاصل عِرق و غرور ملی و فداکاری آنها تا پای جان برای میهن است.